۱۳۸۶ بهمن ۱۷, چهارشنبه


تمام عمر بستيم و شكستيم

به جز بار پشيماني نبستيم

جواني را سفر كرديم تا مرگ

نفهميديم به دنبال چه هستيم

عجب آشفته بازاري است دنيا

عجب بيهوده تكراري است دنيا

چه رنجي از محبتها كشيديم

برهنه پا به تيغستان دويديم

نگاه آشنا در آن همه چشم

نديديم و نديديم و نديديم

سبكباران ساحلها نديدند

به دوش خستگان باري است دنيا

هیچ نظری موجود نیست: